جاده خاطره ها
بانــوی عصر آهنــی و می شناسمت جلاد خوشگل منی و می شناسمت تاریک،سر به زیر، مه آلــود، بی خیال صبح عبوس لندنی و می شناسمت انگار قند تــــــوی دلــــم آب مــــی کنند وقتی که زنگ می زنی و می شناسمت می دانم از شکنجه من شاد می شوی آخر زنی ، زنـی ، زنی و می شناسمت یک روز صبـــح بی که خداحافظی کنی دل را یواش می کنی و می شناسمت یاسر اکبری
نوشتهشدهدردوشنبه 94/2/21ساعت
8:57 عصرتوسط*سحربانو*نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |